روزي بزرگي براي گردش به كنار دريا رفته بود تشنه اس شد ، هر چه گشت آب خوردني پيدا نكرد .ناچار چند كف از آب شور دريا خورد ولي تشنگي اش بيشتر شده به جستجو پرداخت و سرانجام چشمه اي كوچك يافت ، و خود را با آن سيراب كرد.بعد مقداري از آن برداشت و به كنار دريا رفت و در حالي كه آب را به دريا مي ريخت گفت: بي خود موج نزن و افاده نفروش ، كمي از اين آب بخور و از شوري و بيمزگي خودت خجالت بكش. " دلهايمان را مثل دريا بزرگ و وجودمان را مثل چشمه سرشار از پاكي كنيم "

تاريخ : سه شنبه 22 اسفند 1391برچسب:, | 11:18 | نويسنده : حميدرضا |

دانشجويي كه سال آخر دانشكده خود را مي گذراند به خاطر پروژه اي كه انجام داده بود جايزه اول را گرفت .

او در پروژه خود از ٥٠ نفر خواسته بود كه تا دادخواستي مبني بر كنترل سخت يا حذف ماده شيميايي "دي هيدروژن مونوكسيد" توسط دولت را امضا كنند و براي اين درخواست خود ،دلايل زير را عنوان كرده بود :

١- مقدار زياد آن باعت تعريق زياد و استفراغ ميشود. ٢- يك عنصر اصلي باران اسيدي است . ٣- وقتي به حالت گاز در مي آيد بسيار سوزاننده است. ٤- استنشاق تصادفي آن باعث مرگ فرد ميشود. ٥- باعت فرسايش اجسام ميشود. ٦-حتي روي ترمز اتومبيل ها اثر منفي ميگذارد. ٧-حتي در تومورهاي سرطاني يافت شده است. از پنجاه نفر فوق ٤٣ نفر دادخواست را امضا كردند.٦ نفر به كلي علاقه اي نشان ندادند و اما فقط يك نفر مي دانست كه ماده شيميايي "دي هيدروژن مونوكسيد" همان آب است! عنوان پروژه دانشجوي فوق"ما چه قدر زود باور هستيم" بود!!

گاهي اوقات بازي با كلمات سبب گمراه شدن انسان از اصل موضوع مي شود پس با دقت به همه چيز بنگريم و زود چيزي را باور نكنيم.



تاريخ : پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:دانشجو , جالب, آب , هيدروژن ,پروژه,دادخواست, | 11:45 | نويسنده : حميدرضا |

خانمي در زمين گلف مشغول بازي بود.ضربه اي به توپ زد كه باعث پرتاب توپ به درون بيشه زار كنار زمين شد. او براي پيدا كردن توپ به بيشه زار رفت كه ناگهان با صحنه اي روبرو شد. قورباغه اي در تله اي گرفتار بود قورباغه حرف مي زد!!رو به خانم گفت ؛ اگر مرا از بند آزاد كني سه آرزويت را برآورده مي كنم.خانم ذوق زده شد و سريع قورباغه را آزاد كرد. قورباغه به او گفت؛نذاشتي شرايط برآورده كردن آرزوها را بگويم.هر آرزويي كه برايت برآورده كردم ١٠برابر آن را براي همسرت برآورده مي كنم!خانم كمي تأمل كرد و گفت مشكلي ندارد. آرزوي اول خود را گفت؛من مي خواهم زيباترين زن دنيا شوم. قورباغه به او گفت اگر زيباترين شوي شوهرت ١٠ برابر از تو زيباتر مي شود و ممكن است چشم زن هاي ديگر به دنبالش باشد و تو او را از دست دهي. خانم گفت مشكلي ندارد! چون من زيباترينم پس من كس ديگري در چشم او نخواهد درخشيد.پس آرزويش بر آورده شد. بعد گفت: ميخواهم ثروتمند تر٧ فرد دنيا شوم،قورباغه به او گفت شوهرت ١٠ برابر ثروتمندتر مي شود و ممكن است به زندگي تان لطمه بزند.خانم گفت نه هر چه دارم مال اوست و آن وقت او هم مال من است ،پس ثروتمند شد. آرزوي سومش را كه گفت قورباغه جا خورد و بدون چون و چرايي برآورده كرد! خانم گفت ميخواهم به يك حمله قلبي خفيف دچار شوم!! نكته اخلاقي: خانم ها خيلي با هوش هستند.پس باهاشون درگير نشين. قابل توجه خواننده هاي مؤنث اينجا پايان داستان بود.لطفأ ادامه را نخوانيد و كلي با خودتون كيف كنيد اما !! . . . . مرد دچار حمله قلبي ١٠ برابر خفيف تر از همسرش شد

 در آرزوهايمان دقت كنيم و ببييم چه از خدا مي خواهيم. شايد اين خواسته به ضرر ما باشد



تاريخ : سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:پند,قورباغه,زن,١٠,آرزو,, | 20:43 | نويسنده : حميدرضا |